انسان به انسان

انسان به انسان-جلسه هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاه والسلام علی سید الانبیاء و المرسلین علی عبد الموید و الرسول مسدد، اباالقاسم مصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله اعظم فی الارضین و العن دائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

آغاز امامت و ولایت مولی الموالی امام زمان حضرت حجت بن الحسن سلام الله علیه را به همه شما اعزه و نمازگزاران بزرگوار این مسجد عرض تبریک و تهنیت دارم. خدای تعالی همه ما را از سربازان ، شیعیان و محبان و موالیان آن حضرت قرار دهد، ان شاء الله ،بتوانیم همه ما به وظایف الهی و شرعی که به عهده داریم، به خوبی دراین زمینه عمل کنیم.

بحث ما درباره تعریف و تفسیر انسان به انسان بود. مواردی مطرح شد، رسیدیم به جلوه های فضیلتی انسان، انسان از ابعاد مختلف، اگر یادتان باشد در جلسه قبل راجع به منشا رذایل و فضایل در انسان بحث کردیم، حالا نوبت رسید به فضیلت ها، جلوه های فضیلتی انسان ابعاد مختلفی دارد، چندین مورد هست که از آیات قرآن به دست می آید، از روایات می شود او را تایید کرد، اما چون ما بحثمان قرآنی است بیشتر از قرآن مطلب را طرح می کنیم. بعد هم چند نمونه را من عرض می کنم. بخواهیم همه را بررسی کنیم روزهای زیاد و زمان فراوانی را طلب می کند. یکی از ویژگی ها و فضیلت های انسان، احسن مخلوقین بودن اوست. به این مقدماتی که می گویم عنایت کنید. کاری که خدا شروع می کند و آن را ادامه می دهد تا انجام برساند و هیچ کس هم در کار خدا دخالت نداشته باشد، آن کار به سامان می رسد دقت کنید و الا اگر هرکس بخواهد به تنهایی کاری را انجام بدهد یا در کارخدا دخالت بکند. آن کار به سامان نمی رسد و نتیجه نمی گیرد. به هر دو مطلب خدای کریم در قرآن اشاره کرده، همان جایی که کسی در کار خدا دخالت می کند، همان جایی که به تنهایی یا به همراه دیگر و بدون خدا بخواهد کاری را انجام بدهد، در آیه هشتاد و در سوره مبارکه نساء : أَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرآنَ ولَو کان مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلافاً کَثیراً

اگر از طرف غیر خدا یک کاری صورت بگیرد، در آن شما اختلاف فراوان می بینید، این آیه می فرماید کار غیر خدا، به خاطر پراکندگی و متشتت بودنش و اینکه یک نَسَق ندارد، به مقصد نمی رسد. آیه شریفه راجع به قرآن کریم است. که اگر این آیات از طرف غیر خدا بود، در این قرآن، شما اختلاف کثیر می دیدید. الان یک دانشمند کتاب می نویسد، کتاب را که مطالعه می کنید. اول، وسط و آخر کتاب خیلی نادر است-کتاب های دقیق علمی- که در آن تناقض و اختلاف نباشد. معمولا در آن مواردی پیدا می شود بادقت نگاه کنید که یک جایی جای دیگر را نقض کرده است یا اضطراب در آن هست. نسق ندارد، مطالب همه درست است ولی پراکنده می باشد، سیاق ندارد، آیه می فرماید: ولَو کان مِن عِندِ غَیرِ اللهِ اگر قرآن از طرف غیر خدا بود. لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلافاً کَثیراً شما در آن اختلاف فراوانی می دیدید، قرآن تدوین شده خداست، کلمات، عین کلمات، عین آیات، عین سوره ها. اگر سخنان و کلمات دیگران بود، قطعا هماهنگ نبود.

ببینید ما درباره علوم، علم مخلوق، ما مخلوقاتیم: انسان، ملائکه، جن( که حالا یک مقداری اینها می فهمند) اینها علم دارند، علم مخلوق که نامتنهی نیست، متناهی است. محدود است. آن مقدار که خدا به او اجازه داده و دارد آنها را دارد. بعضی از مسائل را می داند و بعضی از مسایل را نمی داند، آگاهی نسبت به خیلی امور کم است، جهل دارد، سهو دارد، نسیان دارد و گاهی از مواقع عصیان دارد. اینها مال انسان است. نه مال انسان، مال مخلوق است، یعنی جن همین طور است، ملائکه هم بعضا همین طورند حتی علم ملائکه هم محدود است. این طوری نیست که ملائکه با اینکه در عالم ملکوت حاضرند اینها علمشان نامحدود باشد، نه علم آنها هم محدود است. در آیه 32 از سوره مبارکه بقره، یعنی خود اینها (ملائکه) هم در ابتدای خلقت نمی دانستند این موجودی که خدا خلق کرده، که می خواهد او را گوهر، سرسبد خلقت خودش قرار بدهد، این موجود، شایسته خلافت الهی است. این را ملائکه نمی دانستند.

قالوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا اِلّا ما عَلَّمتَنا اِنَّکَ اَنتَ العَلیمُ الحَکیمُ

ما علمی نداریم مگر آن چیزی که تو به ما بدهی، خب مخلوق است، ملائکه هم جزو مخلوقات هستند، چقدر علم دارد، همان مقداری که خداوند به او می دهد. انسان هم جزو مخلوقات است، چقدر علم دارد همان مقداری که خداوند در اختیارش می گذارد. فرشته هم اگر بخواهد یک حقیقتی را تدوین کند تااز علم الهی  کمک نگیرد، دچار اختلاف می شود، دچار تشتت می شود. آیه 82 سوره نساء می خواهد بگوید هیچ اختلافی در آیات قرآن نیست. پس از غیر خدانیست، این قرآن از جانب خداست.

لذا این آیه می فرماید اگر انسان یا غیر خدا بخواهد کاری انجام بدهد چون به همه جوانب کار احاطه ندارد، زوایای مختلف کار را نمی داند، محیط بر کار نیست در نتیجه اشتباه می کند، احیانا اشتباه می کند. بالاخره ما ها همه زوایا را نداریم. چرا می گوییم: اشتباه کردم! ای کاش! این کار را نمی کردم. ای کاش! این طوری عمل نمی کردم، حالا اگر فرض بکنید، بیاییم بالا، می خواهیم یک مسیری را به عنوان مثال طی بکنیم، مسیری که ما را به مقصد می رساند، از بالا نگاه بکنیم، ببینیم از نقطه آ به نقطه ب که می خواهیم برویم، پنج مسیر داریم، هر پنج مسیر را درنظر بگیریم، بعد که پایین آمدیم یکی از این مسیرها را رد می کنیم، هرگز نمی گوییم اشتباه کردیم، چرا؟

چون احاطه داریم، اشتباه نداریم. برتمام آن مسیرها و راه هایی که مارا به مقصد می رساند احاطه داریم، چون احاطه داریم اشتباه نداریم.

انسان به خاطراینکه احاطه ندارد و همه جوانب کار را نمی داند، فکر هم می کند، از مشورت دیگران هم استفاده می کند، باز می گوید اشتباه کردم، ای کاش! این کار را نمی کردم. اینکه این جمله را می گوید، کنایه از عدم احاطه ی ما به امور است. این آیه و یک بعد از دو حرفی که زدم.

آیه دیگر می فرماید اگر غیرخدا بخواهد درکارخدا دخالت بکند، آن کار به سامان نمی رسد. کارخدا دارد انجام می شود، یکی بپرد داخلش، دستکاری اش بکند، آن کار به سامان نمی رسد و سبب به هم ریختگی و متشتت شدن خواهد بود. آیه 22 از سوره مبارکه انبیاء

لَوکانَ فِیهِما آلِهَهٌ اِلَّا اللهِ لَفَسَدَتا فَسُبحانَ اللهِ رَبِّ العَرشِ عَمَّا یَصِفونَ

این یعنی یک کارخدایی است که یک کسی بخواهد در آن دخالت بکند. لَوکانَ فِیهِما آلِهَهٌ در این زمین و آسمان اگر کسی غیرخدا الا به معنای غیر است، غیر خدا بخواهد نقش داشته باشد، لَفَسَدَتا فاسد می شود. خدا می خواهد باران بیاید، آن دیگری می خواهد نیاید، می خواهد باد بفرستد، دیگری نمی خواهد یا بالعکس، فساد ایجاد می شود. همه چیز خراب می شود. پس حالا که خراب نشده خدا یکی است. لَوکانَ فِیهِما آلِهَهٌ اِلَّا اللهِ لَفَسَدَتا  حالا که فاسد نشده پس دوتا نیستند، یکی است. حالا این را دقت کردید، این دو مطلب راجع به کل هستی بود. اما راجع به آفرینش انسان هم هست، یعنی در مورد انسان هم هست. ببینیم انسان چه موجودی است. فضیلت های انسان را می خواهیم بگوییم. رسیدیم به فضایل انسان. انسان احسن المخلوقین است.

اگر انسان را غیر خدا می آفرید یا طبیعت می آفرید یا علل دیگری همراه با خدا در آفرینش انسان نقش داشتند، همان دو مطلب (فوق)، غیر خدا  یا همراه خدا یک موجود دیگری، دیگر این انسان احسن التقویم نبود.

خدای تعالی در آیه چهارم از سوره مبارکه تین  می فرماید:

لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقوِیمٍ

ما انسان را در بهترین حالتش خلق کردیم. قوام دارد، همه چیزش موزون است.همه چیزش سرجای خودش است.همه چیز. چشمها، ابروان، بینی، لب،دهان، دندان و... خلقت ظاهری را بگیرید همه چیز سرجای خودش است.و همه چیز متعادل است، فی اَحسَنِ تَقوِیمٍ دراندازه گیری  تقویم به معنای اندازه گیری، در اندازه خودش. شما فرض کنید یک چشم بزرگ بود و یک چشم کوچک. یک چشم جلوی سر بود و یک چشم پشت سر. یا به طور مثال یک گوش روی بینی بود و گوش دیگر زیر گلو. آن وقت گوش سرد می شد چطوری می خواستید آن را ببندید. همه چیز روی حساب و کتاب است. باشوخی و مزاح هم بگویم، الان دیده اید آنهایی که بینی شان را عمل می کنند، چشمهایشان کوچک و بزرک می شود، خودشان متوجه نمی شوند. فکر می کنند قشنگ تر است، بینی اش رفته به سوی بالا همه چیز را سربالا می بیند.قوه بویایی شان را معمولا از دست می دهند. بینی شان بدون حس شده بی اختیار آبریزش دارد.دستکاری در خلقت می کنند و امثال ذلک. همه چیز در اندازه گیری و حساب و کتاب است.صدم و هزارم میلی متر هم است. همه کرات و فلک، تعریف فلک چیست؟ بحث فلسفی عمیق می طلبدکه فلک به چه می گویند؟ همین کُلٌ فی فَلَکٍ یَسبَحُون یعنی چه؟ یک وقتی خدمت علامه حسن زاده(حفظه الله) بودم، یک طلبه ای آمد پرسید آقا فلک چیست؟ فرمود فلک! عصبانی شد. تو چه می دانی؟اگر من بخواهم در مورد فلک صحبت کنم زمان می خواهد و وقتی ایشان در این باره صحبت فرمودند بحث این که یک کره و یک مداری است که به دور آن می چرخد این نیست. فلک مربوط است به کل عالم خلقت است. حالا باید در جایش باید گفته شود.

پس این خدا می فرماید لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقوِیمٍ آفرینش انسان را من شبیه آفرینش کل جهان انچام دادم. زیبا، کامل، متقن و براساس نظام احسن( نظام عالم نظام احسن است، هرچیزی که در عالم می بینید. این حالتی که در عالم می بینید بهتر از آن در عالم وجود ندارد.نمی توانست باشد. نظام عالم نظام احسن است. اگر بهتر از این بتواند باشد و خدا این کار را نکرده باشد. در مسایل عقیدتی ما، مشکلاتی به وجود می آید. این نظام نظام احسن است؛ یعنی، بهترین وضعیتی است که وجود دارد در این مقطع و به طور همیشگی)

خدای تعالی در آیه هفتم از سوره مبارکه سجده می فرماید:

الَّذِی أحسَنَ کُلَّ شَی ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلقَ الإنسانِ مِن طِینٍ

آن خدایی که همه چیز را در زیباترین شکلش خلق کرد، انسان را در احسن تقویم خلق کرد و این انسان مثل کُلَّ شَی ءٍ  که أحسَن است این انسان هم أحسَن است. علتش چیست؟ چرا اینگونه است؟ هم دراصل تدبیر عالم احسن است، هم در اصل هستی عالم احسن است. چون هم هستی این عالم که بود شده و این عالم که کره زمین و قمرش و کرات دیگر و اقمارشان، همه این عوالمی که عالم وجود دارد.همه اینها و تدبیری که اختصاص به عالم دارد، شب و روز، فصول، حیات و ممات، کرات در این کره و در کرات دیگر، همه اینها تدبیری دارد، اینها مدیریت می شود. هم اصل خلقتشان، هم مدیریتشان برگشتش به یک مبدا است، تکیه گاهشان به خداست. توحید است. اگر مبدا واحد کثیر می شد. متعدد می شد، فساد دامن هستی را می گرفت. اصل هستی را. اگر مبدا واحدکثیر می شد. تدبیر عالم به هم می خورد. هرکسی می خواست یک کاری بکند. دونفر در یک خانه که مدیریت می خواهد(که متاسفانه این مدیریت ها را هم دارند می گیرند، صبحانه از ساعت شش صبح تا ده صبح پهن است. ظهر دوباره از دوازده پهن است تا سه بعد ازظهر، شب هم از هفت تا نه شب. اینگونه نبود که تدبیر در آن بود.سفره را می انداختند همه می نشستند و با هم می خوردند، دعا می کردند و جمع می کردند، مودت و محبت ایجاد می شد. اما الان یک لقمه در دهان می گذارد و بقیه اش را پشت فرمان می خورد. دیگری نمی دانم باید او را با لگد بیدارش کنند، می گویند ظهر شد بیا غذایت را بخور. همه چیز به هم خورده است.ببینید در یک خانه پنج نفر آدم هستند اگر تدبیر نباشد. هیچ چیز سرجایش نخواهد بود)

این عالم هستی کمتر از میلی متر(با توجه به درک ما) همه چیزش روی حساب است.جلو وعقب نمی شود. خورشید کمی دورتر شود همه از سرما خواهیم مرد، کمی نزدیک شود، از گرما خواهیم مرد. همه چیر روی حساب است. لذا این سر نظام احسن بودن جهان و احسن تقویم بودن انسان این است که به توحید تکیه دارد. به مبدا عالم که خداست، تکیه دارد.

مقداری برویم جلوتر ببینیم چطور شد که ما احسن مخلوقین شدیم. این روحی که خدای تعالی به ما داد، صرفنظر از این قوای بدنی مان(جسمی که داریم)، این روح در فرشته ها هم هست ولی در مورد خلقت فرشتگان خدای تعالی نفرمود فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقین ، راجع به آنها این را نفرمود. جسمان رابگذاریم کنار این روحمان اگر واقعا مورد توجه باشد، فرشته ها هم داشتند، ولی خداوند به آنها احسن الخالقین نفرمود. این بیان می گوید: اینکه انسان احسن مخلوقین است. انسان به خاطر قوه بدنی اش نیست. به خاطر جنبه های نباتی اش(رشد،نمو و تولید نسل دارد) نیست. به خاطر جنبه های حیوانی اش نیست و حتی جنبه های عقلانی اش نیست که با ملائکه و ملکوت عالم که فرشتگان هستند ارتباط دارد، به خاطر اینها نیست. اما آنها را در موردشان خدای تعالی احسن المخلوقین نفرمود. تک تک اینها را بگوییم به خاطر این احسن المخلوقین شد نه، اما انسان به تعبیر عرفا و اهل معرفت، کَون جامع شد. جامعیتی انسان دارد که بخاطر آن جامعیت خدای تعالی او را احسن المخلوقین می داند و خودش را احسن الخالقین. چون احسن المخلوقین احسن الخالقین را محقق می کند. خدای احسن الخالقین است که احسن المخلوقین را تولید می کند و این احسن المخلوقین بیان کننده و آیینه احسن الخالقین است. یعنی اگر انسان نباشد خدا احسن الخالقین اش معلوم نمی شود. حیوانات را که  خلق کرد، خوب حیواناتی هستند. معلوم می شود که خدای تعالی خالق است. اما احسن الخالقین است؟ چون خلق از صفات فعل خداست. بقیه موجودات هم می تواند خالق باشند. مثلا پدر خالق است؛ یعنی یک چیزی را ایجاد می کند. البته خدا بذیع است. یعنی چیزی را که نبوده ایجاد می کند.هیچ سابقه ذهنی نبوده و او ایجاد کرده است. هر فیضی که خدا به انسان داد، پراکنده اش در عالم وجود دارد. اما وقتی به انسان می رسد، همه آنها در انسان جمع است. این ویژگی انان است. همه فیوضاتی که خدای عالم به همه موجودات داد، همه را در انسان جمع کرده است؛ یعنی، آنچه به نبات داد، به حیوان داد، به ملائکه داد، همه اینها را در انسان جمع کرد. لذا این انسان شد احسن المخلوقین و خدا احسن الخالقین.

پس یکی از فضیلتهای انسان که ما از قرآن کریم، یعنی از خدای تعالی که خالق انسان است، می فهمیم، می شناسیم، یاد می گیریم. این است که انسان احسن المخلوقین است. این یکی از فضیلت هاست.

مطلب دوم: غضب. غضب قوی در انسان. این غضبی که در انسان است، خیلی مهم است. این یکی از فضیلتهای انسان است. خدای تعالی در وجود ما یک ستادی قرار داده، ستاد جهل و یک لشکری قرارداده، لشکر غضب. لشکر شهوت. این ها در ما هست. در آن روایت جنود عقل و جهل مرحوم کلینی در کافی نقل می کند، 150 لشکر عقل و جهل را مطرح می کند. 75 تا جنود عقل و 75 تا جنود جهل هستند. آن یک حدیث نورانی است که صفات اخلاقی در آنجا بیان می شود. اینها در انسان وجود دارد: تهاجم، این نیروهای تهاجمی و تدافعی در حیوانات دیگر هم هست. اما انسان توی این نیروها از بقیه موجودات قوی تر است. نه قوی تر عمل می کند، قوی تر است. اگر یادتان باشد، گفتم شهوت در انسان هست و در حیوان هم هست ولی این کجا و آن کجا. حیوانات در عمل شهوانی قویترند و یا در خوردن و یا کار کردن، در همه این گونه امور. اما در مورد قوه می گویم.توجه داشته باشید به خاطر همین که در تدافع و تهاجم قوی اند انسان دارای قوه ای است که همه این حیوانات مهاجم را و حیوانات قوی را به اسارت خودش در می آورد. باغ وحش را ببینید. باغ وحش بسیار چیز عجیبی است. بیان دارد. این باغ وحش زبان دارد. باغ وحش دارد می گوید این حیوانات وحشی، درنده، مارهای سمی، پرندگان و ... را به وسیله انسان اسیر شده اند و در قفس قرار گرفته اند. حرف دارد؛ یعنی می خواهد بگوید شهوت در آن حیوان بود و در انسان هم هست، اما انسان توانست با نیرویش آن را بگیرد و در داخل قفس بکند. توانمندی های انسان را نشان می دهد.صلابت انسان را نشان می دهد. خوب دقت کنید. پس این انسانی که خدای تعالی این نیروهای دفاعی و نیروهای تهاجمی را در او قرار داد، غضب، شهوت و عقل را در او قرار داد. رمز این مساله در هویت اصلی انسان خوابیده است. باید در آنجا جستجو کرد که چگونه انسان می تواند بر بقیه موجودات غلبه کند. این نیروهای مهاجم، چگونه عمل کردند؟ که این گونه آمد جلو بر حیوان غلبه پیدا کرد و خودش را فراموش کرد. اگر خوب دقت بکنیم. می بینیم که این نیروهایی که خداوند به او داد برای اینکه او را به کمال برساند، آن حقیقت وجودی که فطرت اوست.او را شکوفا بکند و او را عرضه بکند و بوسیله آن فطرت به کمالات عالیه برسد و درجات انسانی خودش را بالا ببرد و به ملکوت عالم نزدیک بشود، در جوار خدای تعالی قرار بگیرد، به مقام فنای فی الله برسد تمام آن عوامل و ابزارآلاتی که خدا در اختیارش داد، مصرف کرد که آن گوهروجودیش در حجاب قرار بگیرد. خدا به او این نیروها را داده بود که خودش را از رهزن بیرون و از سارق درون حفظ بکند، خدا این نیرو را به او داده بود که در مقابل سرکشی های نفسش این قوه را به کار بگیرد، برای حیوانات بیرونی به کار برد. خدا این نیروها را داده بود، که این یابوی نفس را کنترل بکند، دنبال یابوی بیرون رفت. حجاب؛ شما دیده اید که یک قفل محکم ، رمزدار و فولادی خیلی محکم برای نگهداری جواهر نایاب قرار می دهند. حجاب غلیظ، ضخیم و محکم  را برای یک کالایی که کمیاب است قرار می دهند. خدای تعالی این قفل محکم و این حجاب را برای گوهر وجودی ما قرار داد.که او را حفظش کنیم. فطرتمان، آن آیینه صافی که باید بازتاب و برگرداننده نور خدا باشد. ما خلیفه الله هستیم باید او را بازتاب کنیم. این قوه ها را هم داد که به وسیله آن قوه مواظب باشیم از حمله ای که دشمن می خواهد انجام بدهد و این گوهر را بگیرد، دفاع بکنیم یا در یک جایی که لازم شد هجوم بکنیم، بتوانیم و هجوم بکنیم و دشمنی که می خواهد این گوهر را از ما برباید، حفظش بکنیم. اما همه این نیروها، هم غضب و هم شهوت را در یک مسیری بردیم که این گوهر ذات و حقیقت انسان را در حجاب قرار دادیم. آن معرفت توحیدی از بین رفت. خدا اینها را داده بود که بیگانه وارد این حریم و حرم  نشود اما متاسفانه ما تسلیم شدیم، دستانمان را بالا بردیم. اگر کسی هویت اصلی خودش را فراموش کرد و هدف نهایی خودش را از یاد برد، آن وقت هدف را وسیله و وسیله را هدف می داند. جای اینها با هم عوض می شود. تمام نیروهای خودش را در خدمت غضب و شهوت قرار می دهد. این انسان دیگر یک داغی بر او می زنند. می خواستند حیوان را داغ بکنند، در قدیم برای اینکه حیوان گم نشود آن را داغ می کردند. هر قبیله ای، هر قومی، هر محله ای یک علامتی، آرمی را می گذاشتند در کوره داغ می شد و می زدند به بدن حیوان. در زخم هم این کار را می کردند. اگر کسی کسالتی داشت زخم را مداوا می کردند، اگر خوب نمی شد، آن زخم را داغ می کردند. به آن می گفتند کَی، آخَرُ الدَوا اَلکَی، در روایت دارد.آخرین مرحله مداوا این است که دیگر داغش کنید، آنجایی که خوب نمی شود، در آخر داغش می کردند. سعدی گفت : دوا کَی کنمت، می خواند آن را دوا کِی کنمت که غلط است، کَی؛ یعنی وقتی که رسید به آنجایی که دیگر کاری نمی شود برایش کرد، می رسد به کی، آخَرُ الدَوا اَلکَی. خدای تعالی به این انسان که هدف را جای وسیله و وسیله را جای هدف می گذارد، تمام قوه هایش را به کار برد، شهواتش ، غضبش را زنده بکند می فرماید : بَل هُم اَضَل این کَی است. این یعنی آن داغی که خدای تعالی بر انسانی که فَتَبارَکَ اللهُ أحسَنُ الخالِقین بود، یعنی تو احسن المخلوقینی؟ این را آوردش پایین، یعنی به طوری او داغ زد، این می شود رذیله. پس یکی دیگر از فضیلت هایی که انسان دارد این است که خدا به او قوایی را داده که به وسیله این قوا به ملکوت عالم نزدیک می شود. در جوار حق جل و اعلی قرار می گیرد. از فضیلتهای دیگر سه، چهار مورد دیگر هم هست حالا دیگر فرصت گذشت.

بنابراین خوب حواسمان باشد که این گوهر وجودی خودمان را  به سادگی  به تاراج دشمن ندهیم، نسپریم. شیطان به فرموده قرآن کریم، "عَدُو" و بلکه "اَعدا عَدُو" ماست و بعد "عَدُو مُبین" ماست. دشمن آشکار است. او تمام تلاش این است که رهزنی کند، هدف جای وسیله ، وسیله جای هدف قرار بگیرد.

در این جریاناتی که در عالم اتفاق می افتد، داریم می بینیم که چگونه انسان هایی که تربیت نشدند، عمل می کنند و چه جنایاتی در عالم به پا می کنند،که خدای تعالی همه ما را به وظایفمان آشنا کند. ان شاء الله و توفیق عمل به همه ما عنایت کند. الحمدلله رب العالمین