انسان به انسان

انسان به انسان-جلسه دهم



بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

 

بحث ما در مورد تفسیر انسان به انسان بود. عرض کردیم ،مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه یک روش تفسیری در قرآن کریم ابداع کردند، البته قبل از ایشان هم قسمت هایی از آن بود ولی ایشان مبرهن کردند و خیلی کامل آن را در سطوح مختلف آن مطرح کردند که به صورت تفسیر المیزان درآمد و استدلالش هم این بود که «القرآن یفسر بعضه بعضآ» یعنی بعضی از قرآن بعضی دیگرش را تفسیر می کند مثلا می گوییم اهدنا الصراط المستقیم در یک جایی دیگر می گوید :"صراط المستقیم چیست؟ صراط الذین انعمت علیهم" و در آیه ای دیگر می فرماید: "منعم الله علیه "یا کسانی که خدای تعالی به آن ها انعام کرد انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء

 

یک آیه آیه ی دیگر را شرح، توضیح می دهد و تفسیر می کند این تفسیر قرآن به قرآن است.

 

همان طور که تفسیر روایات به روایات داریم یعنی بعضی از روایات بعضی دیگر از روایات را تفسیر می کند.

 

در دعاها هم وجود دارد اگر کسی تحقیق بکند می تواند معنای بعضی از روایات، کلمات و مباحث آن را در یک جای دیگر به دست بیاورد.

 

شیخنا الاستاد علامه جوادی آملی(حفظه الله) ایشان یک ابداع جدیدی به نام تفسیر انسان به انسان کرد.

 

انسان را با خود انسان تفسیر کرد در این جلساتی که در خدمتتان بودیم من آن بحث فلسفی و حکمی دقیق ایشان را که البته قسمت بیشترش اصطلاحی بود و مباحث فنی فلسفی داخلش بود یا بعضی از مباحث عمیق معرفتی و عرفانی داخلش بود را عصاره گیری کردم و با بیان خودم در این جلسات خدمت شما عرض کردم که این جلسه آخرین جلسه از این موضوع می باشد.

 

یعنی آن کتابی که تقریبا  300 صفحه بوده را ما چکیده کردیم چون شما حال خواندن ندارید اصلا اهل مطالعه نیستید و کتاب دستتان نمی گیرید البته بعضی از شماها را می گویم. بعد گفتیم که این ها را این گونه به خورد شما بدهیم حالا ان شاء الله تاثیر گذار هم باشد.

 

ولی اُنستان با کتاب کم نباشد سعی کنید که کتاب بخوانید. بعضی از اهل معرفت مقید بودند که به شاگردان خود توصیه می کردند که حتماً این ها با کتاب انس داشته باشند.

 

مرحوم آقای شجاعی که چند وقت قبل از دنیا رفتند ایشان به شاگردان خود گفته بود لااقل روزی 2 الی3 ساعت کتاب بخوانید.

 

کتاب خواندن و انس با کتاب آثار و برکات فراوانی را دارد شما را با معارف آشنا می کند و روحتان تلطیف می کند .

 

حالا از کجا و چگونه شروع بکنید آن هم مهم است شما نهج البلاغه که دستتان باشد یک دوره تاریخ و عقاید و اخلاقیات گیرتان می آید.در تفسیر نمونه ، مجموعه ای از معارف، اخلاقیات، تاریخ و کلام وجود دارد اگر بخوانید. خسته هم نمی شوید هر صفحه یک آیه را ترجمه کرده و توضیح داده آرام آرام بخوانید.

 

امور تدریجی هم به تدریج زیاد می شود اگر شما روزی 5  صفحه بخوانید یک دفعه می بینید در یک سال 15 هزار صفحه خوانده اید کتاب ها همه 200 الی 300 صفحه هستند یعنی نزدیک 15 تا 20 جلد کتاب خوانده اید.

 

امور تدریجی به تدریج زیاد می شود اولش معلوم نمی شود و 5 صفحه است فردا شب 5 صفحه دیگر اما آخر هفته می بینید که 50 صفحه خوانده اید هرچی فکر می کردید که یک دفعه 50 صفحه بخوانید می دیدید که حوصله ندارید اما آرام آرام این گونه می شود.

 

بحث ما راجع به انسان به انسان است این آخرین مطلبی است که من از این کتاب می گویم البته عرض می کنم قسمت بیشتری از این کتاب مباحث اصطلاحی بود این ها را دیگر نگفتیم چون خیلی سنگین بود و باید خیلی توضیح می دادم و شاید جا نمی افتاد ولی آن چیزهایی که بیشتر باب دندان ما بود و نیاز بود همه ما بدانیم آنها را تکرار کردیم.

 

در جلسات قبل به بعضی از رذائل و فضائل که مربوط به انسان است اشاره کردیم.

 

یکی از کارهایی که در تفسیر انسان به انسان ما را به او هدایت می کند شنیدن صدای درون است. آدم صدای خودش را بشنود. یک عده ای متاسفانه از نظر درون کر، کور و لال هستند

 

خدای تعالی در آیه 171 سوره مبارکه بقره فرمودند صم بکم عمی فهم لا یعقلون

 

این آیه که همراه با تعقل آمده یعنی که کور و کر درونی هستند ولو آن کسی که بیرون چشمش نمی بینید عقل دارد و اهل تعقل هست و اگر زبانش لال است تعقل می کند این گونه نیست که کور و کر ها اهل عقل نباشند. اتفاقا اگر خداوند حسی را از کسی می گیرد حس های دیگرش قوی می شود معمولا این گونه است کسانی که نابینا هستند گوش خیلی تیزی دارند آن هایی که کر هستند شامه خیلی قوی دارند یا چشم تیزی دارند. منظور من دل است.

 

دل که کور شد بیراهه می رود انسان آن مسیری را که باید طی کند طی نمی کند درون بعضی از افراد هیچ حرفی ندارد هیچ اشاره و رهنمون و هدایتی درونشان نیست.

 

اتفاقا استاد از قول استادش نقل می کرد که آقای الهی قمشه ای رضوان الله علیه خیلی روح لطیفی داشتند و شعرهای خیلی قشنگی هم دارند بعضی از این مطرب ها بعضی از این شعر های آقای الهی قمشه ای را می خوانند. مطرب های این دوره را می گویم نه مطرب های زمان طاغوت را

 

چند شعر هم مرحوم آقای طباطبایی رضوان الله علیه دارد که شعر خیلی بلندی است "بود کیش من مهر دلدار ها" این شعر را که می خوانند مال مرحوم آقای طباطبایی است و خیلی مفاهیم بلندی دارد.

 

"رخ شطرنج نبرد آن چه رخ زیبا برد" خیلی معارف بلندی را مرحوم علامه طباطبایی در قالب این شعر می گویند.

 

البته این هایی که فلسفی هستند و روحشان روح تعقلی است در شعر که روح باید روح خیال باشد می آیند شعرهای خیلی قشنگی می گویند. آنهایی که روحشان حکمی و فلسفی است آن را در قالب خیال می آوردند چون شعر در عالم خیال باید سروده شود ولو شعرهای خیلی محکم آن وقت از خیال آن آدم تعقلی یک چیزهای خوبی در می آید.

 

استاد تعریف می کرد که مرحوم آقای قمشه ای از یک پیرمردی پرسید این چیست که به گوش تو هست؟ گفت سمعک است گفت سمعک چکار می کند؟ می دانست میخواست به حرف بیاورد گفته بود سمعک به گوشم می زنم که با آن صدا را بهتر بشنوم.

 

استاد می فرمود که مرحوم اقای قمشه ای فرمودند رسیده به سنی که فقط باید حرف خودش را گوش کند و فقط حرف و صدای خودش را می شنود و حرف خودش را گوش می کند.

 

این عبارتی ظاهری است که رسیده به سنی که فقط صدای خودش را می شنود ولی از نظر معرفتی یک درجه است که در آنجا علامه در قالب کنایه گفت ولی این یک درجه است یعنی یکی از اهداف عرفان این است که انسان از بیرون به درون برسد.

 

سرور و سالار شهیدان حسین بن علی بن ابی طالب (ع) از اهداف بلندش این بود که مردم را از بیرون به درون خودشان برگرداند و صدای درونشان را بشنوند و اصل، هویت و جان آن ها را به خودشان نشان بدهد.

 

گرفتاری عمده ما این است که آن اصلمان را یادمان می رود و درون خودمان رافراموش می کنیم. انسانی که خود را مخلوق خدا می بیند و او را مدبر امور می شناسد می فهمد که باید به سمت ملکوت عالم برگردد و هرگز این شخص نابود نمی شود. انسان به محض این که به وجود آمد دیگر مثل خدا است و نابودی ندارد خدا چگونه ابدی است انسان هم ابدی است و هرگز انسان از بین نخواهد رفت.

 

برنامه زندگی خود در امور مختلف چه بحث فردی باشد چه بحث اجتماعی باشد را باید بر اساس توحید و معاد تنظیم کند از فایده های شناخت انسان این است که انسان به ضعف خود پی می برد

 

شما وقتی که به صدای درون گوش بدهید و درونتان گویا باشد و صم بکم نباشد به آن ضعف خود را پی میبرید و عظمت خدای تعالی برایتان روشن می شود و آگاه به عظمت الهی می شوید و خودتان را مؤثر نمی بینید خدا را مؤثر می بینید و همه امور عالم را در دست خدای تعالی می بینید لا مُؤثّرَ في الوجود الا الله از آن طرف لا حول و لا قوه الا بالله حسبنا الله و نعم الوکیل همه این ها می آید وقتی که انسان توجه به درون کرد و ضعف خودش را که دید آن موقع خدای تعالی برای او عظیم خواهد شد. آن موقع هم و غمش دیگر دنیا نیست همه چیز را در دست خالق می بیند اگر خدا اراده کرد و اگر خدا اراده دیگری کرد همه چیز را دست خدا می بیند. آزاد است و به وظایفش عمل می کند و همچین فردی دیگر کاری به بقیه اش ندارد.

 

خیلی زیباست این عبارت که رسول اکرم (ص) فرمودند: تفرغوا من هموم الدنیا من استعتم تا آنجا که می توانید خود را از غصه ها نجات بدهید

 

غمگین نباشید یعنی چه خوب است که انسان جوری عمل کند که غمگین نباشد و همیشه خوشحال باشد تفرغوا خودتان را فراغ کنید من هموم الدنیا از غم و اندوه دنیا وستعطم تا آنجایی که می توانید. خوب چگونه؟ همه گرفتاری ها اینجا همه می خواهند غم دنیا نداشته باشند اما چکار کنیم؟ این از همان باب ها است که بعضی از بعضی دیگر را تفسیر می کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود امام صادق (ع) توضیح داد.  امام صادق (ع) فرمودند من اصبح و امسی کسی که صبح بکند و شب بکند یعنی شب را به صبح بیاورد و صبح را به شب بیاورد یعنی در طول روز زندگی کند و الاخرة اکبر همّه ، وحواسش به آخرتش باشد

 

که الان این کار را می کنم که خداوند قبول دارد و دوست دارد این کار را بکنم این حرف را بزنم این نکته را بگویم در همه چیزها در زندگی  شب به صبح و صبح به شب همه حواسش به آخرتش باشد و و الاخرة اکبر همّه جعل اللّه الغنی فی قلبه و جمع له امره خدا تعالی بی نیازی را در قلبش می اندازد جعل الله خداوند این کار را می کند. این عبارات را باید دقت کرد خداوند در قلب این فرد غنا و بی نیازی را قرار می دهد.

 

و جمع له امره تمام گرفتاری هایش را برایش جمع می کند و حل و فصل می کند و لم یخرج من الدنیا حتی از دنیا خارج نمی شود تا زمانی که یستکمل رزقه هیچ چیزی تا آن آخرین چیزی که خدا تعالی برای او تقدیر کرده برایش کامل نشود از این دنیا خارج نخواهد شد یعنی حتما باید همان یک دانه برنج را هم بخورد تا بمیرد وگرنه نمی میرد. حتما باید کامل شود آن چیزی که خدای تعالی برای او تقدیر کرده است.

 

بعد حضرت در ادامه فرمودند من اصبح و امسی و الدنیا اکبر همّه اما اگر تمام حواسش به دنیا باشد مثلا به مقام و پول باشد و بگوید من چرا این را به او گفتم جور دیگری من را نگاه کرد و من رفتم خانه او به من گفت آنجا بشینم.

 

این در خانم ها و آقایان به یک گونه و در محل کار و سیاست به یک گونه وجود دارد همه این ها فرق نمی کند و توجه به دنیا است یعنی توجه به اموری داشته باشد که خدا در آن نیست.

 

اینکه می گوید من دیگر خانه فلانی نمی روم چون با من این گونه صحبت کرد و این آقا دیگر عدالت ندارد به خاطر فلان مطلب که یک چیز بیهوده ای را دارد می گوید تمام حواسش به دنیا است اگر اکبر همّه او دنیا باشد جعل اللّه الفقر بین عینیه خداوند فقر را جلو چشم او مجسم می کند و شتت علیه امره خدای تعالی امر را از بین می برد و او هرکاری میکند کار جمع نمی شود و به هر کاری دست می زند درست نمی شود.

 

می آیند بعدا پیش ما و می گویند به هرکاری دست میزنیم درست نمی شود نمی دانم چه چیزی شده ما را سحر و جادو کرده اند من می گویم نه تو گرفتار چیز دیگری شده ای من خیلی وقت ها میپرسم نماز اول وقت میخوانی می گوید نه میگویم همین است دیگر

 

در توجه به دنیا لازم نیست آدم حتما برود مال مردم را دزدی کند همین که زمانی که اذان را گفتند می گوید بگذار این فیلم تمام شود این می شود توجه به دنیا

 

وقت نماز که شد دوستش آمده و دارد صحبت می کند می گوید بگذار حرفمان تمام شود بعد نماز بخوانم اما دو ساعت دیگر به حرف زدن مشغول است این توجه به دنیا است. بعد هرقدر تلاش می کند کارش جمع نمی شود شتت علیه امره این کار را خدا می کند

 

خدا هم کاری را بکند درست می کند یعنی بخواهد کسی بدبخت شود درست بدبخت می شود و اگر کسی بخواهد درست خوشبخت شود درست خوشبخت می شود

 

لم ینل من الدنیا هرچقدر در دنیا تلاش می کند به چیزی نمی رسد الا ما قسم اللّه له فقط همان مقداری که خداوند برایش رزق کرده همان را به دست می آورد.

 

آن کسی که به آخرت توجه دارد خدا امرش را جمع می کند و برایش غنا درست می کند برایش جوری درست می کند که هرچه تلاش می کند به دست می آورد اما کسی که به دنیا توجه دارد هرچه تلاش می کند فقط آنچه خداوند روزیش کرده به دست می آورد و توسعه پیدا نمی کند و رزق و زندگیش توسعه پیدا نمی کند. تلاش می کند که توسعه ای شود اما توسعه پیدا نمی کند همان بخور و نمیر هست و گرفتاری وجود دارد فقط حداقل را دارد و نمی میرد.

 

خلائق عائله خداوند هستند ما همه عیال خداوند هستیم عیال یعنی عائله کسی که روزی خور خداوند است و خداوند وعده کرده است که همه را تامین می کند هیچ جنبده ای نیست مگر اینکه خدای تعالی رزق او را به عهده گرفته و نیاز های او را خداوند هرگز فراموش نمی کند

 

و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها آیه 6 سوره مبارکه هود علی الله رزقها یعنی برخداوند واجب است

 

البته این عبارت بر خداوند واجب است باید از نظر کلامی بحث شود چون کسی بر خداوند چیزی را واجب نمی کند این یعنی مثل اینکه می گویم بر من واجب است که احترام شما را بگیرم یعنی اگر نگیرم هم عیب ندارد کسی بر من واجب نکرده احترام بگیرم ولی این از ادب گفتار است.

 

بر خداوند واجب است که رزق این بنده هایش را بدهد ما من دابه یعنی این جانور کوچکی که آدم دارد مطالعه می کند روی کتاب حرکت می کند یک چیز کوچکی است اما دابه است و جاندار است و شتر هم جاندار است و فیل و انسان هم جاندار هستند ما من دابه یعنی جنبندگی و حرکت دارد و جانداری نیست مگر اینکه خداوند تعالی گفته علی الله رزقها خداوند رازقش است.

 

فقط این انسان بیچاره چون ادعا استقلال دارد و تامین روزی خود را فکر می کند خودش دارد تامین می کند و خودش رفته دنبال کار و فکر خودش بوده که توانست همچین گسترش اقتصادی درست کند و خودش توانسته همچین معملاتی را انجام بدهد همیشه در زحمت است.

 

بنداز گردن خدا باید زرنگ باشیم و بگویم خدا به من گفتی در مغازه ات را باز کن، باز کردم مغازه برای هر کس کل شی حسبه هستش نه اینکه اگر کسی بگوید من کارمند هستم و مغازه ندارم بروم در کجا را باز کنم هر کس در شغل خودش

 

کارت را با نیت و توجه و با بسم الله و دقت شروع بکن و بگو خدایا من وظیفه ام را انجام دادم از اینجا به بعدش دیگر کار تو است اگر وعده داده ای بسم الله...

 

گاهی اوقات من با رفقا شوخی میکنم، ما در این 18یا 19 سالی که خدمت حضرت معصومه بودیم کرائم این که می گویند کریمه اهل بیت هستند چیزهایی دیدیم

 

گاهی اوقات دنبال خانه اجاره ای می گشتم 20 روز گشته بودم دیگر کلافه شده بودم پیدا نمی شد رفتم حرم و گفتم من الان اهل منبر و محراب هستم می روم منبر می گویم همه این ها دروغ است تا غروب درست کردید و الا میروم منبر ،دعوا خانوادگی بود دیگر ،می روم منبر می گویم دروغ است ما خود را گرفتار کرده ایم و آمده ایم قم در این گرما میخواهیم دو تا اتاق اجاره کنیم ولی نمی شود. تا غروب درست می شد از ترس اینکه ما منبر نرویم زود درست می کردند.

 

عمده این است که باورت شود فکر نکنی خودت کاره ای هستی من تا مستاصل نمی شدم به من نمی دادند باید مضطر می شدم. آن 20 روز خودم می گشتم اگر از روز اول می گفتم یا حضرت معصومه رفتم دنبال خانه خودت فکری کن همان روز پیدا میشد. ما گیرمان این است که 20 روز خودمان گشتیم. اگر خودم 40 روز دیگر هم حواسم نبود و می گشتم باز پیدا نمیشد باید حواسمان باشد همیشه انسان در زحمت است.

 

حیوانات دریایی و هوایی و زمینی مانند مار و مور و عقرب همه روزی خور خداوند هستند و خداوند رزق هیچ کدام را فراموش نکرده است. آن وقت رزق بنده اش را که دعا و تسبیح گو اوست و مواظب بر امور است را فراموش می کند؟

 

چطور است که امیر المونین (ع)می فرمایند ما ها کذا الذنب بک اصلا گمانم این نیست که کسی که صورت خود را به خاطر عظمت تو روی خاک می گذارد تو این صورت را بسوزانی

 

این ظن به خدا و گمان به خداوند تعالی چگونه باشد مهم است بعد ما تلاش می کنیم که خودمان بدست بیاوریم نمی شود البته نباید تلاش نکرد و کوتاهی کرد می گوییم ما شروع می کنیم شما خودت برکتش را بده و تامینش کن کوشش از ماست هرچه داریم از خداوند است و وعده داده که تامین کند.

 

وقتی که این گونه است پس چرا نا آرامیم باید آرام آرام باشیم این ها صدای درون است. این ها صدایی است که انسان اگر چشم قلبش بینا باشد می شنود.

 

این آدم هایی که دائما وزر مالی به دوش می کشند که مالی درست کنند این ها برای فرزندان خودشان به جا می گذارند این را به زبان های مختلف گفته ایم اما بعد از مرگ دیگر به یاد فرزندشان نیستند در دنیا شاید فرزندان به یاد ابا خود باشند اما ابا و اما به یاد فرزندانشان نیستند.

 

از امام صادق (ع) می پرسند به فرموده خدا مومنات و مومنین بهشتی و صالح غم و غصه ندارند چون در بهشت غم و غصه ای نیست پس افرادی مثل حضرت نوح که فرزندان ناصالح داشتند که آن ها قطعا در دوزخ هستند و دارند می سوزند این ها چگونه در بهشت تحمل عذاب فرزندانشان را می کنند؟

 

در بهشت نشسته و یک دفعه یاد فرزندش می کند که من اینجا نشسته ام در باغ و بوستان بچه من دارد آنجا می سوزد. شما که می گویید در بهشت غم و غصه نیست این آدم یادش بیفتد که فرزندش دارد آن جا می سوزد غم  و غصه اش می گیرد چگونه می شود این را تحمل کرد؟چگونه در بهشت آرامش دارند؟ این را از امام صادق سوال کرده اند.

 

امام صادق (ع) فرمودند چرا آخرت را با دنیا قیاس می کنی؟ در بهشت هیچ مومنی یادش نیست که فرزند ناصالحی دارد لذا هیچ رنجی نمی برد به این سنت انساء می گویند.

 

خدای تعالی انسان را به فراموشی می اندازد و اصلا یادش نیست. حتی ما ها یک مقدار سوخت و سوز داریم و بعد وارد بهشت می شویم یادمان نیست که ما را مدتی سوزاندند و بعد آمدیم در بهشت چون اگر یادمان بیاید آنجایی که سوزاندند جایش درد می گیرد و بعد غصه می خوریم که چرا سوزاندند. یادمان نیست و این حالت انساء است.

 

بعد حضرت ادامه دادند چون پس از مرگ همگان دوباره از خاک بر میخیزند تازه یک موجود جدیدی هستند هیچ رابطه پدر و فرزندی دیگر وجود ندارد. تو مال جمع می کنی برای بچه ات یک عمر آن ها را گرفتار می کنی و به آنها نمی دهی بخورند که بعد از مردنت بخورند خوب همین الان باهم بخورید چرا خودتان را گرفتار می کنید؟ همگان دوباره از خاک برمی خیزند و دیگر رابطه پدر و فرزندی نیست لذا فراموش می شود. وزر مالی را ما می بریم یعنی دائم انبار دار دیگران هستیم

 

در قیامت انسان ها با افکار، اندیشه، علوم، تعقل و اعمالشان محشور می شوند نه با فرزندانشان. شما با آنچه که دارید و با اعمالتان محشور می شوید. مثلا یکی از عمل هایت این بوده که پس گردن مردم میزدی در قیامت با همین عمل محشور هستی و پس گردنت می زنند. دارم خودمانی می گویم این گونه نیست بدتر از این ها است میخواهم بگویم که وضعیت چگونه است.

 

خداوند تعالی در آیه 95  از سوره مبارکه مریم قصه ای را می گوید که فردی برزخ است و آن فرد می گوید در برزخ راحت هستم و حالم خوب است فقط هر چند لحظه یک بار یک ماری می آید و یک نیشی به من می زند و می رود به آن می گویند این به خاطر این است که در دنیا هر چند لحظه یک بار به کسی نیشی می زدی این زبانت در اختیار خودت نبوده است.

 

خدا تعالی در آیه 95 سوره مبارکه مریم می فرماید و کلهم ءاتیه یوم القیامه

 

فردا همه شما روز قیامت فرد می آیید نه با برادرتان نه با فرزند و مادرتان و تک می آیید.

 

آن وقت انسان بدبخت سرمایه خودش را از دست داده و یک عمر کار کرده برای اینکه روز قیامت زوج باشد که کسی آنجا کمکش کند اما فرد است.

 

آن کسی که آنجا تو را کمک می کند اعمال و عقاید وافکار تو است. انسان فریب می خورد و شیطان هم کمکش می کند.

 

گمان می کند اگر در این دنیا دنبال مال برود مال است که کمکش می کند و مال عمر او را طولانی می کند يحسب ان ماله اخلده گمان می کند اگر مال داشته باشد خیلی خلود دارد و زندگی آن ادامه پیدا می کند.

 

دستور رسول خدا است که تا جایی که می توانید خود را از غصه ها نجات دهید. تا جایی که قدرت دارید وقت را غنیمت بشمارید. راه ارائه شده از طرف اهل بیت او را بگیرید و بپیمایید توجه به آخرت داشته باشید نه به دنیا.

 

کسی که توجه به دنیا دارد دائم دارد تلاش می کند و نمی رسد مثلا فردی که دارد می میرد آمده می گوید بچه ها می گویند زمینت را بکوب و بساز و  و تعداد واحد هایش را محاسبه می کند و بعد از من می خواهد استخاره کنم ببینم خوب در می آید یا نه. من هم استخاره می گیرم خوب در می آید و بعد از چند وقت اعلامیه اش را می بینم و میپرسم چه شد می گویند از دنیا رفت می پرسم خانه چه شد می گویند خراب کرد که بسازد اما فرصت نکرد. حالا ورثه به جان هم افتاده اند.

 

در یک روایت دیدم که اگر بیش از اندازه کفاف، زندگیتان را زیاد کنید خدا تعالی روز قیامت او را به گردن شما آویزان می کند و می گوید او را به دنبال خود بکش مثلا چند طبقه ساختمان را آدم باید با این گردن بلند کند.

 

دستور العمل رسول خدا است تا می توانید خودتان را از غصه نجات بدهید امام صادق فرمود اکبر همتان آخرت باشد نه دنیا لذا خود رسول خدا شب نیمه شعبان یا 27 رجب در دعای خودشان فرمودند که اللهم لا تجعل الدنیا اکبر همنا یکی از مهم ترین دعاهایی که پیامبر خدا می کند این است که خدایا دنیا را همت بزرگ ما قرار نده.

 

جامعه انسانی خویشتن را از راه تفسیر انسان به انسان راحت بشناسد مصالح و منافع خودش را در حد متوسط پیدا می کند و همه تلاش خود را می کند تا به نتیجه برسد.

 

این مثال را هم بزنم چون آخر بحثمان است از این هم بهره ببرید و رزق امروز ما باشد.

 

انسان تمام تلاش خود را می کند که پویا شود مثل درخت که ریشه اش را محکم و استوار می کند و زیر پای خودش می گذارد ولی اگر این طور نباشد مثل ماشین است. این هم از تعبیرات استاد است که من برای شما توضیح می دهم.

 

ماشین تمام تلاش خودش پشت سر می گذارد وقتی به مقصد می رسد سرمایه ای ندارد عمرش را گذرانده اما چیزی به دست نیاورده.

 

اتومبیل و درخت شاید هردو 20 سال کار می کنند. حالا این ماشین های قدیم بود که 20 سال کار می کرد اما ماشین های الان که کمتر کار می کنند. من به کارخانه ای برای بازدید رفتم و مدیر خط تولید را دیدیم و بعد آخرش من گفتم شنیدم می خواهید این ماشین ها را به اسرائیل صادر کنید؟ گفت: نه حاج آقا چطور؟ گفتم می خواهند نسل اسرائیلی ها را بردارند گفتند سایپا می خواهد ماشین ها را به آنجا بدهد. خیلی به مدیر برخورد، گفت شما این طور بگویید دیگر مردم چه بگویند؟ منم گفتم چون زبان مردم هستم ناچار هستم آنچه را از مردم میشنوم به شما بگویم. گفتم این ماشین مثلا همین آهن که اینجا زدید واقعا در تصادف جلو مردم را می گیرد یا خود این آهن در شکم فرد می رود؟ گفت نه دوتا آهن دیگر این طرف جوش زدیم که این آهن در نرود.

 

من اسکلت ماشین را دیدم کاملا امن است. البته از شوخی گذشته شاید صد نقطه دیگر را درست کرده بودند که امنیت جانیش بیشتر شود غرضم این است که  آن شوخی که کردم خیلی به مدیر برخورد.

 

ماشین های قدیم 20 سال عمر می کردند. پدر ما بنزی داشت هم حاج آقا و هم من عادت داشتیم پایمان را روی کلاج می گذاشتیم 15 سال تمام صفحه کلاجش عوض نشد خیلی ماشین باوفایی بود.

 

فرض می کنیم 20 سال یک درخت عمر می کند درخت سیب نزدیک 40 سال هم عمر میکند اما میانگین 20 سال یک درخت و ماشین که هر دو در حال حرکت عمر می کنند چون درخت هم حرکت می کند و حرکت جوهری دارد از نظر وجودی در حال حرکت است.

 

شما هم الان همین جا که نشسته اید در حال حرکت هستید دائم سلول ها عوض می شود هر 7 سال یک بار سلول های بدن ما عوض می شود و این یک حرکت است. همین گردش خون و ضربان قلب حرکت است اگر مقداری سکون صورت بگیرد زخم بستر و گرفتاری می شود. آدم کاملا در حال حرکت است.

 

اما درخت تمام حرکتش را زیر پایش می گذارد و ریشه ای را تقویت می کند و می ایستد و دائما شاخه وبرگ و میوه می دهد و آنقدر تواضع دارد که تمام میوه های درختان به سمت پایین است ولو اینکه بندشان به سمت بالا وصل شده اما خودشان را آویزان می کنند که شما بتوانید بکنید. میوه ها سربالا نیستند در این هم حکمتی است.

 

اما ماشین 20 سال حرکت می کندو نتیجه 20 سال آهن فرسوده است. تمام سرمایه اش را پشت سرش گذاشته و ترقی نکرده است برخلاف درخت که زیر پایش گذاشته و برگ و درخت و ساقه داده است.

 

ماشین آهنی است که او را بردند نه اینکه خودش برود یعنی راننده نشسته ماشین را برده اما درخت خودش می رود و رشد می کند به آن می گویند صیرورت یعنی شدن. بنده و شما بعد از 20 سال شدیم یکی به گونه ای و دیگری به گونه ای دیگر برخی افراد اجتماع مثل درخت هستند و برخی مثل ماشین. بعد از 60 سال بچه ای به درد بخور دارد و یا کتابی نوشته قابل اعتنا و یا اقتصادی را رونق داده و افرادی را سرکار برده است و به فکر ربا نبوده و ربا نخورده و نداده است و کارهایش را درست انجام داده این گونه افراد مثل درخت هستند.

 

اما بعضی افراد بعد از 50 سال مثل ماشین هستند به آن ها که نگاه می کنید جز خمیدگی قامت چیزی برایش نمانده است مثل ماشین که همان آهن قراضه شده است. اینجا باید سریع جبران کرد و همان چند روزی هم که وقت دارد باید به توبه و استغفار و توجه مشغول باشد و این کار را تمام بکند.

 

ما در تفسیر انسان به انسان این را می فهمیم که تا تحت ولایت خدا تعالی و اهل بیت و دستورات قرآن و عترت نباشیم، نتیجه اش ماشین قراضه شدن است اما اگر می خواهیم مثل درختی باشیم که ثمر و میوه و شاخه و برگ داشته باشیم و یا اگر میوه نداریم حداقل سایه داشته باشیم که لااقل از سایه ما استفاده کنند باید تحت تعلیم قررآن و عترت قرار بگیرم.

 

ان شاء الله خدای تعالی دل ما را ظرف معارفش قرار بدهد و توفیق عمل به همه ما عنایت کند...

 


Download Name Play Size Duration
download 160111-94-10-21
6.1 MB 42:51 min